مطالب مرتبط
بیشتر بخوانید
این یادداشت ترجمهای است از مقاله «چگونه هدف خود را پیدا کنیم» نوشتهی ناتانیل کلبرگ، منتشرشده در Harvard Business Review (سپتامبر ۲۰۲۳)
نویسنده: ناتانیل کلبرگمنبع: Harvard Business Review، سپتامبر ۲۰۲۳
در دنیای امروز که مملو از انتخابها و فرصتهای بیپایان است، بسیاری از ما با وجود فعالیتها، مسئولیتها و اهدافی که روزانه دنبال میکنیم، احساس گمگشتگی میکنیم؛ گویی در زندگی ما خلأ عمیقی وجود دارد. این احساس سرگشتگی، نشاندهنده گسست از رشتهای است که ما را به معنای بنیادین زندگی متصل میکند و پرسشی اساسی را در ذهن ما مطرح میسازد: هدف واقعی زندگی من چیست؟
جستجوی هدف، سفری با نقشه راه یا مقصد از پیش تعیینشده نیست. این مسیر، بیش از یافتن پاسخهای قطعی، به طرح سؤالات هوشمندانه و درست نیاز دارد. این پرسشها ما را به سمت خودشناسی عمیقتر، ایجاد ارتباطات معنادار و پذیرش ابهامات زندگی هدایت میکنند. ناتانیل کلبرگ، استاد روانشناسی و مربی توسعه فردی، در این مقاله بر پایه تحقیقات علمی و تجربیات عملی، راهنمایی گامبهگامی را ارائه میدهد تا به یافتن هدف خود نزدیکتر شده و زندگی شادکامانهتری بسازید.
هدف، فراتر از یک آرمانشهر فلسفی و دستنیافتنی است. پژوهشهای روانشناسی بهطور مستمر نشان دادهاند که داشتن حس هدفمندی قوی با سلامت روان بهتر، رضایت بالاتر از زندگی و حتی افزایش طول عمر ارتباط مستقیم دارد. بهعنوان مثال، مطالعهای که در سال ۲۰۱۹ در مجله JAMA Network Open منتشر شد، نشان داد افرادی که حس هدفمندی قویتری دارند، کمتر در معرض بیماریهای مزمن مانند دیابت یا بیماریهای قلبی قرار میگیرند و خطر مرگ زودرس در آنها کاهش مییابد. علاوهبر این، افرادی که هدف روشنی در زندگی دارند، در مواجهه با استرسها و چالشها، انعطافپذیری و تابآوری بیشتری از خود نشان میدهند.
اما هدف دقیقاً به چه معناست؟ من هدف را بهعنوان «جهتگیری درونی و پایدار» تعریف میکنم که به زندگی ما معنا، انگیزه و حس انسجام میبخشد. این جهتگیری لزوماً به معنای دستیابی به موفقیتهای بزرگ جهانی نیست. هدف برای برخی ممکن است در لذت بردن از روابط انسانی، پرورش خلاقیت فردی یا کمک به دیگران در مقیاس کوچک نهفته باشد. برای مثال، یک معلم هدف خود را در الهامبخشی به دانشآموزانش مییابد، در حالی که یک والد معنای عمیق زندگیاش را در تربیت فرزندانی مسئولیتپذیر جستجو میکند.
یافتن این هدف در جهانی پر از حواسپرتی، فشارهای اجتماعی و انتظارات فرهنگی کاری ساده نیست. مقایسههای دائمی در رسانههای اجتماعی و فرهنگ «همیشه مشغول بودن» میتوانند ما را از مسیر خودمان منحرف کنند. حال، چگونه میتوان این مسیر حقیقی را پیدا کرد؟ در ادامه، پنج گام عملی را بر اساس تحقیقات روانشناسی و تجربیات واقعی افرادی که موفق به کشف هدف خود شدهاند، پیشنهاد میکنم. این گامها نیازمند تأمل عمیق و تمرین مداوم هستند.
اولین و اساسیترین گام در این مسیر، خودشناسی عمیق است. این شناخت به معنای آگاهی کامل از ارزشهای بنیادین، علایق واقعی، نقاط قوت و حتی نقاط ضعف شماست. بدون این آگاهی، ممکن است در مسیری گام بردارید که ناشی از انتظارات دیگران یا فشارهای اجتماعی است، نه مسیر حقیقی شما.
برای شروع، از خود بپرسید: «چه چیزی مرا به وجد میآورد؟» یا «کدام فعالیتها باعث میشوند گذر زمان را فراموش کنم؟» این پرسشها به شما کمک میکنند لحظاتی را شناسایی کنید که در آنها احساس زندهبودن و معنای واقعی میکنید. روانشناسان این حالت را «جریان (flow)» مینامند؛ وضعیتی که در آن چنان غرق در یک فعالیت میشوید که درک شما از زمان و مکان محو میشود.
تمرینی که در این مرحله توصیه میکنم، «بازتاب ارزشها» است. سه ارزش اصلی خود (مانند صداقت، خلاقیت، عدالت، آزادی یا ارتباط) را روی کاغذ بنویسید. سپس بپرسید: «آیا زندگی کنونیام با این ارزشها همسو است؟» برای مثال، اگر «خلاقیت» ارزش اصلی شماست، اما شغلتان فرصتی برای ابراز آن نمیدهد، وقت آن رسیده است که تغییراتی هرچند کوچک (مانند اختصاص زمان هفتگی به یک سرگرمی خلاقانه) ایجاد کنید. برای شناسایی ارزشها، به لحظاتی فکر کنید که احساس غرور، رضایت عمیق یا خشم شدید داشتهاید؛ این احساسات اغلب پرده از ارزشهای درونی شما برمیدارند.
ما اغلب توسط داستانهایی که از گذشته خود تعریف میکنیم، محدود میشویم. این روایتها، که گاهی از دوران کودکی شکل گرفتهاند، میتوانند ما را در نقشهایی محصور سازند که دیگر با واقعیت امروزی ما سازگار نیستند. برای مثال، ممکن است خود را بهعنوان «کسی که در فلان حوزه ضعیف است» یا «کسی که همیشه باید محتاط باشد» تعریف کرده باشید. این روایتهای آشنا، مانعی جدی در مسیر کشف هدف واقعی شما هستند.
پیشنهاد میکنم داستان زندگیتان را بازنویسی کنید. هدف، تغییر گذشته نیست، بلکه نگریستن به آن از زاویهای جدید است؛ زاویهای که بر رشد، تابآوری و امکانات پیش رو تمرکز دارد. بهجای دیدن خود بهعنوان «ضعیف در یک مهارت»، خود را بهعنوان «کسی که در حال یادگیری و رشد مستمر است» بازتعریف کنید.
تمرین توصیه شده در این گام، نوشتن «نامهای به خودِ گذشته» است. در این نامه، داستان زندگیتان را با تمرکز بر تواناییهایتان روایت کنید. به خودِ جوانترتان بگویید که چگونه چالشها را پشت سر گذاشتهاید، چه درسهایی آموختهاید و چگونه این تجربیات شما را به فردی قویتر و هدفمندتر تبدیل کردهاند. این تمرین به شما کمک میکند از محدودیتهای ذهنی رها شده و برای پذیرش هدفهای جدید آماده شوید.
هدف اغلب در ارتباط با دیگران شکل میگیرد. انسانها موجوداتی اجتماعی هستند و بخش بزرگی از معنای زندگی در روابط با خانواده، دوستان یا جامعه نهفته است. پژوهشها تأیید میکنند که داشتن روابط معنادار، حس هدفمندی را تقویت میکند. برای مثال، مطالعهای در سال ۲۰۲۰ در Psychological Science نشان داد که مشارکت در فعالیتهای اجتماعی یا داوطلبانه، حس قویتری از معنا در زندگی ایجاد میکند.
برای تقویت این بعد، با افرادی وقت بگذرانید که به شما الهام میبخشند یا ارزشهای مشترکی با شما دارند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، در فعالیتهای گروهی یا داوطلبانه شرکت کنید. این فعالیتها نهتنها حس تعلق را تقویت میکنند، بلکه به شما امکان میدهند تا تأثیر مثبت خود را بر جهان مشاهده کنید؛ تأثیری که میتواند بهسادگی ایجاد یک لبخند بر چهره کسی باشد.
برای عملی کردن این گام، یک «نقشه ارتباط» بسازید. فهرستی از افرادی تهیه کنید که میخواهید با آنها ارتباط عمیقتری برقرار کنید. سپس برای صرف وقت با آنها، چه از طریق یک گفتوگوی ساده، چه همکاری در یک پروژه یا کمک به یک کار خیر، برنامهریزی کنید. این ارتباطات، شبکهای از حمایت و الهام را برای شما میسازند.
یافتن هدف به شجاعت برای تجربه کردن چیزهای جدید نیاز دارد. هدف را نمیتوان تنها با فکر کردن یا خواندن یک کتاب پیدا کرد؛ باید وارد میدان شوید و خود را در معرض تجربیات جدید، حتی اگر ترسناک یا نامطمئن به نظر برسند، قرار دهید.
پیشنهاد من، طراحی یک «چالش ۳۰ روزه» برای خودتان است. در این چالش، هر روز یک فعالیت کوچک اما جدید را انجام دهید که با ارزشها یا علایقتان همسو باشد. برای مثال، اگر به نوشتن علاقه دارید، هر روز ۱۰ دقیقه به نوشتن یک یادداشت شخصی وقت بگذارید. این آزمایشها به شما کمک میکنند تا بفهمید چه چیزی واقعاً برایتان معنادار است و چه چیزی نیست.
مهم است که در این مسیر از شکست نترسید. هر تجربه، حتی اگر به نتیجه دلخواه نرسد، یک داده ارزشمند درباره خودتان به شما میدهد. این ذهنیت را بپذیرید که هر تجربه، گامی رو به جلو در مسیر کشف هدف است.
یافتن هدف یک رخداد لحظهای نیست؛ فرآیندی است که نیازمند صبر، پذیرش ابهام و اعتماد به خود است. گاهی ممکن است احساس کنید در تاریکی قدم میزنید. اما هدف مانند یک پازل است که قطعاتش بهتدریج کنار هم قرار میگیرند.
برای حفظ انگیزه در این مسیر، یک «دفترچه هدف» داشته باشید. در آن، پیشرفتهای کوچک، لحظات معنادار و ایدههای جدید را یادداشت کنید. مرور این دفترچه در لحظات تردید به شما یادآوری میکند که در مسیر درستی هستید.
به خاطر داشته باشید که هدف یک مقصد ثابت نیست. هدف شما ممکن است با گذر زمان تغییر کند و این کاملاً طبیعی است. آنچه امروز معنادار است، ممکن است پنج سال دیگر جای خود را به معنای جدیدی بدهد. این انعطافپذیری، بخشی از زیبایی و ماهیت این سفر است.
حتی پس از کشف هدف، حفظ آن در میان شلوغیهای روزمره یک چالش است. کار، مسئولیتهای خانوادگی و فشارهای روزمره میتوانند ما را از ارزشها و اهدافمان دور کنند. برای جلوگیری از این انحراف، این راهکارها را پیشنهاد میکنم:
یافتن هدف، سفری است که با پرسشهای عمیق آغاز شده و با اقدام، تأمل و صبر ادامه مییابد. این مسیر همیشه خطی نیست و با تردیدها و موانع همراه خواهد بود. اما همانطور که در کار با صدها نفر مشاهده کردهام، هدف مانند چراغی است که مسیر زندگیتان را روشن میکند. این چراغ ممکن است در ابتدا کمنور باشد، اما با هر قدم در جهت خودشناسی، ارتباط با دیگران و آزمایش تجربههای جدید، پرنورتر میشود.
شما نیازی ندارید که برای یافتن هدف، جهان را تغییر دهید یا به موفقیتهای عظیم دست یابید. گاهی هدف در سادهترین لحظات زندگی نهفته است: در لبخندی که میزنید، در داستانی که مینویسید یا در کمکی که به یک دوست میکنید. با شناخت عمیق خود، بازنویسی داستان زندگیتان، ارتباط با دیگران، آزمایش شجاعانه و صبر در مسیر، میتوانید این چراغ را بیابید و زندگیای بسازید که نهتنها معنادار، بلکه سرشار از رضایت و شادکامی باشد.